|
چهار شنبه 1 آذر 1398برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : fati
بیزارم از این خواب ها که هر شب مرا به آغوش تو می آورد و… صبح ها با اشک از تو جدایم میکند…
بهم بگو چه حالی داری
وقتی دستام از تو دورن بی تو خيلی سوت و کورن وقتی من پيشت نباشم روی قلب تو نپاشم
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان که از قلبم بر قلم و کاغذ میچکد لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پر شیار.. لمس کن لحظه هایم را... تویی که میدانی من چگونه عاشقت هستم... لمس کن این با تو نبودن ها را... حال من گذشته ی تو آینده ی ما هیچ کدام به پای هم نمی رسند نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |