fati
درباره وبلاگ


مرسی که سر زدی به وبم دوس دارم نظرتو بدونم در مورد وبلاگم نری حاجی حاجی مکه ها!

پيوندها
khoshk abad
ساعت رومیزی ایینه ای
رقص نور لیزری موزیک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان fati.fat و آدرس fati.fati.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 42
بازدید ماه : 55
بازدید کل : 15122
تعداد مطالب : 166
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


موضوعات
درد دل

نويسندگان
fati

آرشيو وبلاگ
آبان 1391
مهر 1391


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 22 آبان 1398برچسب:, :: 1:16 :: نويسنده : fati

از همون بچگـــی این دختــرا لوسن ...

.

.

.


 
دو شنبه 22 آبان 1398برچسب:, :: 1:14 :: نويسنده : fati

 

به به ، جناب سروان هم که همکار از آب در اومدن ... خخخخخخخخ


.

.

.


 

 
جمعه 19 آبان 1398برچسب:, :: 17:10 :: نويسنده : fati

اگر شما از جلمه افراد باهوش هسیتدبگویید اشبتاه کجاست؟؟؟


۱۲۳۴۵۶۷۸۹
۱۲۳۴۵۶۷۸۹
۱۲۳۴۵۶۷۸۹



یعنی شما الان به این موضوع تمرکز کردید؟؟؟
اشتباه این هست که
کلمه هسیتد-هستید و اشبتاه-اشتباه و جلمه_جمله
من نگفتم اشتباه در اعداد هست!!!!
بهتر نیست برگردیم اول اتبدایی بخونیم ؟؟…
حتی کلمه اول ابتدایی هم اشتباهه!!
پس بریم اول مهد کودک بخونیم…



حتی کلمه مهد کودک هم اشتباهه!!!
چرا رفتید دوباره مهد کودک رو ببینید؟؟؟؟
ههههههههههههههههه
الوووووووو یبمارستان دیوونه ها؟؟؟؟؟
بیایید این دیوونه ها رو از اینجا ببرید!!!….
هههههههههه



حتی کلمه بیمارستان هم اشتباهه!!
خخخخ خخخخ


خوب سرکار رفنیتا

بازم
که (رفتنو) اشتباه خوندی

 
چهار شنبه 17 آبان 1398برچسب:, :: 19:40 :: نويسنده : fati

اگر مردان آرایش می کردند این شکلی می شدند

 

 

خدا اون روزا نیاره

 

 
چهار شنبه 17 آبان 1398برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : fati

تو به من خندیدی و نمی دانستی 
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 
باغبان از پی من تند دوید 
سیب را دست تو دید 
غضب آلود به من کرد
نگاه 
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 
و تو رفتی و هنوز  
سالهاست که در گوش من آرام آرام 
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 

حمید مصدق ( خرداد ۱۳۴۳)

 

 

من به تو خندیدم 
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی 
پدرم از پی تو تند دوید 
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه 
پدر پیر من است
من به تو خندیدم 
تا که با خنده تو پاسخ
عشق تو را خالصانه بدهم 
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و 
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک 
دل من گفت: برو 
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را…. 
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام 
حیرت و بغض تو تکرار کنان 
می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

فروغ فرخزاد

  

او به تو خندید و تو نمی دانستی  
این که او می داند  
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی  
از پی ات تند دویدم  
سیب را دست دخترکم من دیدم  
غضبآلود نگاهت کردم  
بر دلت بغض دوید  
بغض ِ چشمت را دید  
دل و دستش لرزید  
سیب دندان زده از دست ِ دل افتاد به خاک  
و در آن دم فهمیدم  
آنچه تو دزدیدی سیب نبود  
دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک  
ناگهان رفت و هنوز  
سال هاست که در چشم من آرام آرام  
هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان  
می دهد آزارم  
چهره زرد و حزین ِ دختر ِ من هر دم   
می دهد دشنامم  
کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز  
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم  
که
خدای عالم  
ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟

مسعود قلیمرادی

 

دخترک خندید و  
پسرک ماتش برد  
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده  
باغبان از پی او تند دوید  
به خیالش می خواست  
حرمت باغچه و دختر کم سالش را 
از پسر پس گیرد 
غضب آلود به او غیظی کرد 
این وسط من بودم  
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم  
من که پیغمبر عشقی معصوم  
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق  
و لب و دندان ِ  
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم  
و به خاک افتادم  
چون رسولی ناکام  
هر دو را بغض ربود  
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت 
او یقیناً پی معشوق خودش می آید  
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود   
مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد  
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام  
عشق قربانی مظلوم
غرور است هنوز   
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم  
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند  
این
جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت 

 

 

جواد نوروزی

تو به من خندیدی و نمی دانستی 
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 
باغبان از پی من تند دوید 
سیب را دست تو دید 
غضب آلود به من کرد
نگاه 
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 
و تو رفتی و هنوز  
سالهاست که در گوش من آرام آرام 
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

حمید مصدق ( خرداد ۱۳۴۳)

 

 

من به تو خندیدم 
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی 
پدرم از پی تو تند دوید 
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه 
پدر پیر من است
من به تو خندیدم 
تا که با خنده تو پاسخ
عشق تو را خالصانه بدهم 
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و 
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک 
دل من گفت: برو 
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را…. 
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام 
حیرت و بغض تو تکرار کنان 
می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

فروغ فرخزاد

 
چهار شنبه 17 آبان 1398برچسب:, :: 19:31 :: نويسنده : fati

ش

 

 

به سراغ من اگر می آیید،
پشت هیچستانم‌.
پشت هیچستان جایی است‌.
پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است
... كه خبر می آرند، از گل واشده دورترین بوته خاك‌.
روی شن ها هم‌، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است
كه صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان‌، چتر خواهش باز است‌:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می آید.
آدم این جا تنهاست

و در این تنهایی‌، سایه نارونی تا ابدیت جاری است‌.

 
چهار شنبه 17 آبان 1398برچسب:, :: 19:29 :: نويسنده : fati

مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟
مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه ....

لبخند می زنه
زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن زنگ می زنه
دوست زن پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره
زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!
مرد داغون می شه
"می خواست تنها باشه"

...............................................................................
مرد از راه می رسه
زن ناراحت و عبوسه
مرد:چی شده؟
زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)
مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش
زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه  دو قطره اشک می ریزه
مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه.
تلفن زنگ می زنه
دوست مرد پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
(زن در دلش خدا خدا می کنه که  مرد نره )
مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم!
زن داغون می شه
"نمی خواست تنها باشه"

 

 
چهار شنبه 17 آبان 1398برچسب:, :: 19:25 :: نويسنده : fati

دختر پسری با سرعت 120کیلومتر سواربر موتور سیکلت

 

دختر:آروم تر من می ترسم

پسر نه داره خوش میگذره

دختر:اصلا هم خوش نمی گذره تو رو خدا خواهشمیکنم خیلی وحشتناکه

پسر:پس بگو دوستم داری

دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر

پسر:حالا بغلم کن(دختر بغلش کرد)

پسر می تونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟داره اذیتم می کنه.

و....

روزنامه های روز بعد:موتور سیکلتی با سرعت 120کیلومتر بر ساعت به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر
سر نشین داشت اما تنها یک نفر نجات یافت حقیقت این بود که اول سر پایینی پسر متوجه شد ترمز بریده اما نخواست
دختر بفهمه در عوض خواست یه بار دیگه از دختره بشنوه که دوستش داره(برای آخرین بار)

 
سه شنبه 16 آبان 1398برچسب:, :: 19:45 :: نويسنده : fati
 
عکس یادگاری گلزار و شادمهر عقیلی در کنسرت شادمهر

عکس یادگاری محمدرضا گلزار و شادمهر عقیلی در کنسرت شادمهر

 
سه شنبه 16 آبان 1398برچسب:, :: 19:36 :: نويسنده : fati

من همون دیونه ایم که هیچ وقت عوض نمیشه...!!

   همونی که  همه باهاش خوشحالن اما کسی باهاش نمی مونه...!!

            همونی که مواظبه کسی رو ناراحت نکنه اما همه ناراحتش می کنن...!!

همونی که تکیه گاه خوبیه واسه همه اما کسی تکیه گاهش نیست...!!

              ...من همونم...